اشعار شهادت امام سجاد (علیه السلام)
علی زمانیان
بحر طویل
همین که آب می بیند وَ یا قصاب می بیند
و یاگهواره ای را بین پیچ و تاب می بیند
به پیش چشم هایش چندتا تصویر می آید
ز یک سو در بغل قنداقه، مردی پیر می آید
ز یک سو حرمله باتیر می آید...
جوان وقتی که می بیند به هر گوشه
می افتد یاد بابا و جگر گوشه
به یاد قد وبالای علی اکبر
و جسم اربا اربای علی اکبر
به یاد قاسمی که قامتش گردیده هم پای علی اکبر
و هی تصویر در تصویر می بیند
تمام نخل ها را تیر می بیند
که گویا راه افتاده و رفته از تن زخمی سقا سر در آورده
به طوری که تنش مثل کبوتر پر در آورده...
خودش رفته دلش در کربلا مانده
و ذهنش داخل گودال جا مانده
همان گودال که در آن دهان زخم ها بدجور وامانده
همان گودال که تاب از وجود خواهری برده
یکی از داخلش پیراهنی و یک نفر انگشتری برده
تنی را روی خاک آن رها کرده سری برده
خودش دیده که خون از جسم دنیا رفته در گودال
و دریا دستهایش زیر دریا رفته در گودال
هزار و نهصد و پنجاه تا یعنی
که تیر از تیر بالا رفته در گودال...
کمی هم آن طرف تر شهر شام و سنگ روی پشت بام و ازدحامش
بگویم از کدامش؟
به جان عمه ی سادات
نفرت دارم از دروازه ی ساعات
اگرچه قافله آنجا معطل شد
اگرچه روضه اش سنگین تر از تل شد
ولی من زود باید رد شوم، آخر
بدم می آید ازاین واژه های آستین پاره و معجر
نباید هی که دامن زد به این جریان!
نمی خواهم بگویم ناقه ی عریان
نمی خواهم که روضه شعله ور باشد
از اینکه هست دیگر بیشتر باشد
قرار روضه ی بعدی ما پنج صفرباشد...
*******************************
سید محمد میر هاشمی
می شکافد تیر غربت سینه ی سجاد را
زهر از غم می رهاند این دل ناشاد را
می گذارم بر زمین دیگر سلاح گریه را
می کشم با " یا حسینی " آخرین فریاد را
دیده ام بر خاک صحرا پیکر ابرار را
دیده ام بر نیزه ی اعدا سر اوتاد را
دیده ام در کربلا غم واژه ی توحید را
دیده ام در بین مقتل شادی صیاد را
هم زمان ناله ی غربت ، تبسم بر یتیم ؟!
جان به دل دادم به شام محنت این اضداد را
ناله ام احیا نماید خون ثارالله را
اشک من رسوا نماید دشمن شیاد را
باورم شد دردهای سینه سوز کوچه را
حس نمودم در اسارت غربت اجداد را
خارجی خواندم ، اسیرم کرد ، قصد جان نمود
با دو چشم خویش دیدم مرگ عدل و داد را
دیده ام در زیر پا اوراق قرآن ، دیده ام
پرچم زلف سر نیزه نشین در باد را
زهر برد از سینه تاب ، اما نبرد از خاطرم
کینه های قوم بدتر از ثمود و عاد را
گوشه ی ویرانه گم کردم ، نجستم تا کنون
گوهری که زیر دست و پای خصم افتاد را
*******************************
علی صالحی
ابر خون خیمه زده بر سر چشم تر من
هرگز ای كاش نمی زاد مرا مادر من
آه ، ای زهر خیال جگرم راحت شد
هرچه فكرش بكنی آمده عمری سر من
مگر اینكه تو فقط اشك مرا پاك كنی!
شدی ای زهر امید نفس آخر من
پای درد دل چشمان تر من بنشین
در حسینیه ی گرم جگر من بنشین
جگرم محفل روضه است ، كجایی ای زهر!
لخته هایش گل روضه است ، كجایی ای زهر!
مقتل مستند كرب و بلا را بشنو
مرثیه نامه ی مردان خدا را بشنو
كربلا ، ظهر دهم ، آخر حج ، قربان بود
عید قربان كه نه ، روز خوش سلاخان بود
میهمان آمد و دعوت به ستیزش كردند
خرد نه ، تكه نه ، ای وای كه ریزش كردند
به روی خاك كشیدند دلاورها را
در هم آن روز شكستند برادرها را
پدران و پسران را كه به خون آغشتند
شعله سوزاند تن مادر و دخترها را
دیدم از دست علمدار علم افتاده
در عوض باد برافراشته معجرها را
چه بلای به سر قافله می آوردند
محض اطفال حرم سلسله می آوردند
خیمه ها را به چه وضعی همه غارت كردند
چه قدر بر حرم الله جسارت كردند
پنجه ها وا شد و بر حلقه ی موها پیچید
تازیانه چه قدر دور گلوها پیچید
آبله آمد و طاقت ز كف پاها رفت
گوشها پاره شد و هدیه ی باباها رفت
نه دگر چادر و پوشیه سر زن ها ماند
و نه پیراهن پاره شده ، بر تن ها ماند
نیزه می رفت ولی سنگ پران می آمد
شمر می رفت ولی اسب دوان می آمد
كوفه رفتیم كسی تیغ روی ما نكشید!
پشت سر در عوضش زخم زبان می آمد
وقت ردّ صدقه از جلوی آل رسول
در غل و جامعه جان بر لبمان می آمد
جلوی محمل زینب كه صدای قرآن
با طنین ملكوتی ز سنان می آمد...
...عمه فهمید شب قبل كجا بوده حسین
بسكه از جانب نیزه بوی نان می آمد
آه ، از شام چه گویم كه كسی كم نگذاشت
پی آزار حرم پیر و جوان می آمد
دیدم از دور میان گذر قوم یهود
سنگ در دست ، زنی ، با هیجان می آمد
گفتم از جای شلوغی نبرید و بردند
جمعیت خنده به لب رقص كنان می آمد
می كشاندند نوامیس علی را در شام
به همان كوچه كه هی چشم چران می آمد
كف بازار كجا ؟ دختر زهرا...ای داد...
بزم عیاش كجا ؟ زینب كبری...ای داد...
قصه ی مجلس اشرار بماند...كافی است
خیزران و دهن یار بماند...كافی است
قصه ی گوشه ی ویرانه بماند...كافی است
شب و جا ماندن دردانه بماند...كافی است
راحتم ساز و از این ضجر در آور ای زهر!
این چهل سال عزا را به سر آور ای زهر!
*******************************
محمود ژولیده
من یادگار دشت کربلایم
آزادۀ صحرای نینوایم
من عروه الوثقای شیعیانم
من چارمین مولای شیعیانم
من حجه اللهِ پس از حسینم
من شاهد اَسرار عالمینم
بیماریِ من حکمت الهی است
بر کربلا چشمان من گواهی است
یک نیم روزه صد بلا که دیده؟
هفتاد و دو کرب وبلا که دیده؟
من دیده ام گودال قتلگه را
چشمانِ بارانیِ خیمه گه را
من دیده ام شمشیرهای بریان
زیر گلو و نعش های عریان
چون اسبِ بی صاحب به خیمه آمد
تکثیر شد فریاد وامحمد
دیدم به خیمه غارت حرم را
در شعله آل بیت محترم را
وقتی هجوم کوفیان شد آغاز
پس اولین فرمان من شد ابراز
آغاز شد با غم امامت من
تصویر شد روز قیامت من
حکم فرار از خیمه را که دادم
با یک تهاجم بر زمین فتادم
سجاده از پایم چه بَد کشیدند
سیلی به طفلان بی عدد کشیدند
آندم که من آهی ز دل کشیدم
رأس پدر را روی نیزه دیدم
معجر به سرهای کشیده معجر
با آستین دادند پوششِ سر
چون بردگان دستان ما که بستند
سرهای ما را از جفا شکستند
باید بخون می دیدم آسمان را
بر گردنم زنجیر و ریسمان را
حرمت چو از آل علی دریدند
تا می توانستند سر بریدند
روز مرا شام سیاه دادند
ما را عبور از قتلگاه دادند
وقتی همه از کربلا گذشتیم
با خون به روی قبرها نوشتیم
این کُشته های آل مصطفایند
پرپر شده گلهای مرتضایند
من دیده ام بر عمه ام جسارت
با عمه هایم رفته ام اسارت
با تازیانه همسفر شدم من
از کعب نی خونین جگر شدم من
ما را میان شعله های کینه
از کربلا بردند تا مدینه
من دیده ام شامِ غم و بلا را
کردم اقامه هر کجا عزا را
صد جا دلم شد شعله ور ولیکن
شام بلا گردید قاتل من
از مجلس نامحرمان چه گویم
از تهمت بیگانگان چه گویم
چشمان هیزی سوی خواهرم شد
لفظ کنیزی ، خاک بر سرم شد
تا آخر عمرم چنین سُرودم
ایکاش که مادر نَزاده بودم
بس دیده ام درد و بلا خدایا
عمرم شده آه و نوا خدایا
آرام جانم گریه بر حسین است
این جان خسته هدیه بر حسین است
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: امام سجاد(ع) - شهادت
برچسبها: اشعار شهادت امام سجاد (علیه السلام)